این روزها صحبت ازانقلابی که تونس تونست و ایران نتونست هست. خیلی ها فحش به خودشون میدن، بعضی هاهم به دولت، ولی بیشتر به خودشون.
عده ایی هم هنوزجملات فریبنده: «سحر نزدیک است طاقت بیار» را تکرارمیکنند. یا « فرایند انفجار باید طی بشه تا به نقطه انفجار برسه » را ورد زبان کرده اند.
ایران غروب کرده را سحری نیست وانفجار... دلهاهمه ترکید.
بااین وجود حاضر نیستیم دست ازکمربندازیم وحداقل به بی تفاوتی امان دربرابر مرگ ومصیبت های دیگر هموطنان امان اعتراف کنیم. حالا کار نداریم بی عرضه ایم یانه ...
الان یه جوابی دندان شکن میدم که روی هرچی تونسیس کم بشه. کارما ایرانیا از رو حسابه. ما خیلی آینده نگر هستیم. ضمنأ هممون آرزوی نوشیدن شربت شهادت روداریم وبا یه حرکت دوهفته ایی که نمیتونیم همگی به این آرزو برسیم. تازه ما قرن هاست منتظر آقامون هستیم. ما انقلاب کنیم به ایشون بر میخوره. حالا چه عجله ایه؟ هول هولکی بدویم بریم دیکتاتور بیرون کنیم. ما مرام داریم. روش داریم. میخوام بدونم شد یکنفرازاهالی تونس عکس شهدارو بزاره رو نت؟ تازه عکس خدابیامرز ســبــزی فروش رو هم ما پیداکردیم اونم چون سبزتوش بود. فرصت ندادند که یک کروبی یک زهرا رهنورد بیاد و بره با خانواده شهدا عکس بگیره ... آخه اینم شد جنبش؟ بدون بیانیه، بدون ترس بریزی تو خیابون. بالاترین هم ندارن. که یکی تشویق کنه، یکی راه همه روبزنه، یکی فحش بده، تونسی های خارج نشین رو آدم حساب نکنه.
نفهمیدم شکنجه دادن، ندادن؟ اگر دادن چطور دادن؟ آخه این شد مملکت؟ جوون هاشون چکار میکنن اینا؟ کجان؟
حالم بهم خورد از فیلمبرداریشون. همه واضح وروشن، نه دستش میلرزید نه هلش میدادن، نه دلهره ایی، هیچی عین فیلم های شوارتزنگر راست راست تیر اندازی میکردن رومردم. تیراندازهای ما رو مثل تو آتاری باید میگشتیم پیداشون میکردیم . خیلی باحال بود میرفتن پشت بوم ... اینا چی بودن بابا تازه خیلی از کارهارو از ما یادگرفته بودن.
آخه بیکاری هم شد بهانه؟ جوون های ما خودشونو دارمیزنن چون دار زدن مده تو ایران. آتیش زدن خطرناکه. اینا معنی گرونی رو نمیدونن چیه. ما بایه تورم سی چهل درصدی آب تودلمون تکون نخورد اونا؟ هان ،یه کم گرون شد چه کردن؟ آخه آدم که اینطوری نمیزنه به سیم آخر. بیچاره بن علی وقت نکرد چیزی باخودش ببره...
حالا هم هی میرن ومیان تونس رو توسرما میزنن. نمیذارن این یارانه از گلومون بره پائین بعد.
مثلا اسمش هست مسلمونن، نکردن شبها الله اکبر بگن. خاک برسرم چه دوره و زمانه ایی شده. آدم شاخ درمیاره. پلیس هم که زود خودشو ول داد. خوشم میاد ازسپاه خودمون ازبسیج که یادگار فیلم سیصده. به این میگن سرباز وطن. مجانی به کسی چیزی نمیده.
یه کشور ده ملیونی چه افاده ایی میان. یادشون رفته سوسمار میخوردن. نه تقلبی شده بود نه چیزی مگر شیلی نبود که دیکتاتورش از پیری افتاد؟ مال ما هم همین میشه نمیخواد شلوغ کنیم. خودش میافته. چیزی از عمر خامنه ای و رفسنجانی نمونده مجتبی هم شاید خوب از آب درآمد. بهتراز اینه که انقلاب کنیم ویک دفع رجوی بیاد سرکار. ما حساب اینارو هم کردیم و جلوی همه احزاب رو گرفتیم. دمکراسی که اومد تکلیف همه رو معلوم میکنه.کارش درسته و احتیاج به هیچکی نداره. اصلا ما ایرونیا کسی روقبول نداریم. تاریخ بما نشون داده که میتونه روی بد بدتر بیاد. حالا هم از رو احتیاط که روی بدترین، بد ِ بدترین نیاد ما ریسک نمیکنیم. در عوض میشنیم و از وقتمون استفاده میکنیم برای مسخره کردن این واون. بند کردن به بنی صد، رضا پهلوی، مسیح علینژاد، نیک آهنگ و و و هرکی که کوچکترین ادعایی ازهرنوع را کند. کمپین درست کردن، وجک. باز هموطن امون را باجک آنالیز کردن، دل هر ترک و هر کردی را رنجاندن و بعد بموقع انتظار داشتن که بیاد کمک. اینا خیلی کاره از عهده همه بر نمیاد.
از کجا معلوم که دست آمریکا و انگلیس تو کارتونس نبوده؟ زیر بغلشونو گرفتن و آوردنشون بالا... بله ما ایرونیا این چیزا رو حس میکنیم. هممون بچه انقلابیم. بچه اینترنت، بچه جنگ و خلاصه بچه دیگه...
اگر این سوأل است که چرا ما با این وضع می سازیم دلیل داره چون خیلی چیزها هست که دیکتاتور هنوزاز ما نگرفته. میتونیم بریم برف بازی کاریمون ندارن. میریم دم زندان اوین آش نذری برای آزاد شده ها میبریم. یواشکی ولانتین میگیریم. آخه خدارو خوش میاد خودمونو تو زحمت بندازیم؟ آب گرون بشه حموم کمتر میریم، میوه گرون بشه نمیخوریم، گاز گرون بشه بخاری نفتی میذاریم. راه برخورد با استبدادی رو بلدیم. اگر بلد نبودیم که اینا رو کرده بودیم بیرون. ما ایرونی ها مرد مقاومت، استواری واصالت و... از همین چیزها هستیم . ما یک فرهنگ غنی داریم ما فرزندان کورش و رستم و دیگه ... خمینی هستیم. با ریختن تخم نفاق راحت بر ما حکومت میکنن مردم بلدن نون دربیارن. تظاهرات نمی خواد. همسایه ات مهمونی داره لوش بده درجا آ... ده تا تو جیبت. نمی خواد بری کشته بشی. کشته آدم باید در راه خدا بشه.
ما بدمون میاد مثل عربها رفتار کنیم. ویا بهمون بگن عرب. ایرونی یعنی کلاس، اٍفه، استیل، پز، ما برای شرف کروبی شجاع و برای چند کلمه حرف اش ارزش قائلیم. ما یک بیانیه میرحسین رو یا یک کتک خوردن کروبی رو با هیچی عوض نمی کنیم و همینطوری هم نمی پریم تو خیابون. ما مدنی رفتار میکنیم. تا به نظام اصلاح طلبان هم ضربه نخوره.
این تونسی ها چه کم طاقت هستن. یکنفر، فقط یکنفر خودشو آتیش زده کشورو به آتیش کشیدن. ما ندا و سهراب و امیرها مون رو کشتن خم به ابرومون نیومد. هرروزجوونای مردم را اعدام میکنن. ما حرف نمی زنیم کاسبی رو تعطیل نمی کنیم . به زندگیمون ادامه میدیم. خاک برسرتون کنن برای نرخ دوتاجنس؟ تف تف به این مردانگی. کجا رفت اون استقامت. تازه ما همچین هم بیکار ننشستیم هر از گاهی زنگ میزنیم صدای آمریکا به رژیم فحش میدیم، هر سه ماهی یکبار روی یک اسکناس
شعار مینویسیم، اسم فرودگاه خمینی رو ازلج میکنیم ملت . اینا فعالیت نیست؟ اینا حرکت نیست؟ ضمن اینکه اعتقاد دینی امون را حفظ میکنیم.
صبرکن. بالاخره یه روزی میاد که تو ایران خونواده ایی نباشه که کشته و اعدامی نداده باشه. آنوقت همچین روی این تونسی هارو کم کنیم. وقتی تا زانو پامون رفت تو خون میفهمن که وقت انقلاب کردن کی هست.
این تازیان چه تازیانه وار تازی نژاد را از سرزمین تازی اش راندند.
نوبت ما هم خواهد رسید: هرگاه نفاق مبدل به اتفاق گردد.
این مطلب درتاریخ دی هشتادونه در کیهان لندن منتشر شد و سپس در گویانیوز
۱۳۸۹ بهمن ۴, دوشنبه
۱۳۸۹ آذر ۱۰, چهارشنبه
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
چشمانش را بسته بود وبه مردی که تمام جوانی ونیروی قلبی اش را به باد داده بود نگاه نمی کرد. دیگر چیزی برای نگاه کردن نمانده بود. آنچه می بایست ببیند در این سالها دیده بود:
تو پیامبر زندگیم بودی اما چه پیامی برجای گذاشتی؟ من نه سال است مرده ام. امروزتنها جسم من را به دار آویختند...
سرت را به پائین انداخته بودی. هر چند نگاه ات دیگر دلم را نمی لرزاند، اما تعجبم از شرمی است که درپلکهای افتاده می دیدم؟ تو با وقاحت تمام سرنوشت مرا در چنگال خود داشتی. و هم اکنون در این لحظات واپسین بدون نگاه بامن وداع میگویی.
مردسالار...چرا چشمان ات را ازدیدن مرگ من محروم میداری؟ بازمثل همیشه نمیخواهی چیزی را ببینی؟ یا بهتر است نبینی؟ میترسی چشمان ات با من سخن گویند؟ وراز دلت را بر ملا سازند؟ یا بیم آن داری که چهره ام، عشق را به چشمان ات یاد آورد؟ که تاب از دست دهی؟ و فریاد زنی که شهلا من هنوز دوست ات دارم. شهلا مرا ببخش که نمیتوانم سهم عشق ام را در مردن ات بدهم؟
از چه می هراسیدی؟ ازمن؟ منکه میرفتم و فرصتی برای نگاه تو و سنجیدن عشق تو نداشتم. نگاه من بر تودیگر چیزی را تغییر نمیداد. اما نگاه تو،میتوانست هدیۀ کوچک یک عشق به یاد ماندنی باشد.
امروز چه میکنی؟ آیا تمام قرارهای ات را بهم میزنی ؟ حوصله بچه هارا نداری؟ آیا امروز تمام خاطرات مان به یادت خواهد آمد؟ لحظه های مان را؟ بوسه های مان را؟ که در آغوش ام لم میدادی. و صدای نفسهای ات را که آرام میشدند هنگامیکه ترا به نرمی نوازش می کردم. گویی که من آخرین پناهگاه تو بودم؟ چشمان ات، زمین ِ زیر پای ات را می نگریست ، تا آسمانی که مرا با خود می برد نبینی. راستی امروز چه میکنی؟ شاید در این سالها، تنها روز وتنها لحظه ایی که بمن اندیشیدی همین امروز درزمان رفتن من بود؟
من ترا با پرسش ها و نگاه شماتت گر تنها می گذارم. سهم خود را از زندگی گرفته ام وتقاص دوست داشتن را هر گونه که بودپرداخته ام. دریافتم که ترازوی عشق همیشه برابر نیست. و« دوستت دارم »عین واقعیت نیست. اما خوشحالم که واژۀ عاشق را به عشق فهماندم. نه تنها قلبم را که جان و زندگیم را در راه محبت نثار کردم. عشق به من وفادار بود و من به او.
زندان عشق وتمام مخلفات اش را بیش از هرعاشق ایرانی در قصه ها به جا گذاشتم .
زندگی نوین شما با مرگ من آغاز میشود. پایان سالها انتظار، سالها بی تابی ِ لحظه ایی که چهارپایه در زیر پای من سُر میخورد. تمام شد.
دیگر میتوان به خندۀ لاله های جوان امیدوار بود. منبعد با نیرویی که مرگ من برای شما می آورد، روزها آغاز میشوند.و قلبها آرامش می گیرند. و دستها از نفرین دست بر می دارند.
من اگر گریستم،اگر فریاد زدم از بی پناهی بود.از تنهایی یک زن...چون زن بود.
جسم من سرد وساکت و بی فریاد در صندوقی آهنین خاموش خوابیده است...
از تمامی زندان ها گریختم ...
من سالها دوستت داشتم تا باقی عمرت را درزیر نگاه نفرت بارهررهگذربسر کنی. چه سرانجامی در انتظار توست؟
پسرت میر غضب شد...از اینکه آمیزه های دینی اتان به او هم به ارث رسید . تبریک
چاپ شده در تاریخ دهم آذرماه هشتادو نه درکیهان لندن
تو پیامبر زندگیم بودی اما چه پیامی برجای گذاشتی؟ من نه سال است مرده ام. امروزتنها جسم من را به دار آویختند...
سرت را به پائین انداخته بودی. هر چند نگاه ات دیگر دلم را نمی لرزاند، اما تعجبم از شرمی است که درپلکهای افتاده می دیدم؟ تو با وقاحت تمام سرنوشت مرا در چنگال خود داشتی. و هم اکنون در این لحظات واپسین بدون نگاه بامن وداع میگویی.
مردسالار...چرا چشمان ات را ازدیدن مرگ من محروم میداری؟ بازمثل همیشه نمیخواهی چیزی را ببینی؟ یا بهتر است نبینی؟ میترسی چشمان ات با من سخن گویند؟ وراز دلت را بر ملا سازند؟ یا بیم آن داری که چهره ام، عشق را به چشمان ات یاد آورد؟ که تاب از دست دهی؟ و فریاد زنی که شهلا من هنوز دوست ات دارم. شهلا مرا ببخش که نمیتوانم سهم عشق ام را در مردن ات بدهم؟
از چه می هراسیدی؟ ازمن؟ منکه میرفتم و فرصتی برای نگاه تو و سنجیدن عشق تو نداشتم. نگاه من بر تودیگر چیزی را تغییر نمیداد. اما نگاه تو،میتوانست هدیۀ کوچک یک عشق به یاد ماندنی باشد.
امروز چه میکنی؟ آیا تمام قرارهای ات را بهم میزنی ؟ حوصله بچه هارا نداری؟ آیا امروز تمام خاطرات مان به یادت خواهد آمد؟ لحظه های مان را؟ بوسه های مان را؟ که در آغوش ام لم میدادی. و صدای نفسهای ات را که آرام میشدند هنگامیکه ترا به نرمی نوازش می کردم. گویی که من آخرین پناهگاه تو بودم؟ چشمان ات، زمین ِ زیر پای ات را می نگریست ، تا آسمانی که مرا با خود می برد نبینی. راستی امروز چه میکنی؟ شاید در این سالها، تنها روز وتنها لحظه ایی که بمن اندیشیدی همین امروز درزمان رفتن من بود؟
من ترا با پرسش ها و نگاه شماتت گر تنها می گذارم. سهم خود را از زندگی گرفته ام وتقاص دوست داشتن را هر گونه که بودپرداخته ام. دریافتم که ترازوی عشق همیشه برابر نیست. و« دوستت دارم »عین واقعیت نیست. اما خوشحالم که واژۀ عاشق را به عشق فهماندم. نه تنها قلبم را که جان و زندگیم را در راه محبت نثار کردم. عشق به من وفادار بود و من به او.
زندان عشق وتمام مخلفات اش را بیش از هرعاشق ایرانی در قصه ها به جا گذاشتم .
زندگی نوین شما با مرگ من آغاز میشود. پایان سالها انتظار، سالها بی تابی ِ لحظه ایی که چهارپایه در زیر پای من سُر میخورد. تمام شد.
دیگر میتوان به خندۀ لاله های جوان امیدوار بود. منبعد با نیرویی که مرگ من برای شما می آورد، روزها آغاز میشوند.و قلبها آرامش می گیرند. و دستها از نفرین دست بر می دارند.
من اگر گریستم،اگر فریاد زدم از بی پناهی بود.از تنهایی یک زن...چون زن بود.
جسم من سرد وساکت و بی فریاد در صندوقی آهنین خاموش خوابیده است...
از تمامی زندان ها گریختم ...
من سالها دوستت داشتم تا باقی عمرت را درزیر نگاه نفرت بارهررهگذربسر کنی. چه سرانجامی در انتظار توست؟
پسرت میر غضب شد...از اینکه آمیزه های دینی اتان به او هم به ارث رسید . تبریک
چاپ شده در تاریخ دهم آذرماه هشتادو نه درکیهان لندن
۱۳۸۹ آذر ۳, چهارشنبه
بــریــم دنــبـــال مـــهـــدی (گرٌچه سـلاموعًجًـله )
اسعد بن زراره* که از شاگردان و اصحاب بزرگ امام محمد باقر بوده است از قول او ده نشانه** امام بودن را نقل می کند. این علائم برای مسلمانان شیعه ایرانی ازسخن گفتن عیسی در گهواره معتبرتر و به مذاق شان خوش ترآمده است. شاید هم چون به آسانی قابل بررسی بوده است. از این روست که امامان ایرانی گنبدهاشان همیشه دائر و حرمشان پر از اسکناس است.
لطف و مهربانی خدا بسیار شامل ما ایرانیان بوده است که در قرن بیستم دو امام دیگر هم برایمان ارسال شد. یکی ازفرنگ آمد، که بی شک در فرانسه و یا پس از پیاده شدن از هواپیما علائم امام بودنش بررسی شده است. هر چند مشخصاتش ازهمان اول هم به باقی امامان نزدیک بود.
این آخری را هم که متاسفانه قدرش را نمی دانیم و تلاشش را مبنی برافزایش تعداد امام شیعیان نمی بینیم. اوسخاوتمندانه سعی دارد امام مجتبی را برای دوره آخر زمان به ما تقدیم کند و ما نمک به حرام ها رد می کنیم. بیائید کاری نکنیم که مجتبی هم مثل اون یکی غیب شود.
اما من حقیقتأ نگران مهدی جان هستم. میگم نکند ایشان در این هزار و چهارصد سال یک جایی خوابش برده و بیدار نمیشه. البته خیلی سعی کردم از طریق فیس بوک پیداش کنم. اما هیچ نتیجه ای نداد. عده ای هم چون فقط نامشان مهدی بود خواستند خودشون را غایب جا بزنند. اما حتا یکی از علائم رو هم نداشتند.
آخه باید چه خاکی بر سرمان بکنیم. کاش حداقل ولایت فقیه می رفت دنبالش. از او محرم تر کسی راسراغ ندارم. این تنها راه چاره است. البته برای احتیاط و اینکه درگیر نبرد تن به تن با مهدی جان نشود، بهتر است نشانه هایی حاکی از ولایت ولی بودنش را با خود همراه ببرد: همین که یک دست ندارد خودش علامت امام معلول است، عکس امام قبلیه، یکی دو تا پاسدارجانباز، از این جور چیزها دیگه.
باید مواظب بود که مهدی یک هو از خواب نپره و یا از پشت دیوارظاهر نشه و ولایت فقیه مارو بگیره نفله کنه و یا گروگان نگه داره و یا بخواد که بعدأ هر دو با هم ظهور کنند. اونوقت دیگه باید منتظر دو نفر شد. شاید هم دچار افسردگی شدید شده چیزی که این روزها بعید نیست و به کل ملت مسلمان شیعه را فراموش کرده، یا اینکه شیطان و روح عمر و ابوبکر و یزید و اینها مشکلی براش پیش آوردند .آخه این که نشد کار که ما شیعیان فقط در «انتظارظهور» بنشینیم. کم کم دارم نگران میشم. چشم به راه ایشان ماندن که نشد عشق به مهدی. عشق واقعی دیگر الان حکم می کند که بریم دنبالشون و هر طوری هست راضی اش کنیم که بیاد .آخه این همه درانتظارگذاشتن یک ملت، مرام یک امام واقعی نیست. دیگه چقدر می خواد که دنیا رو کفر برداره. بی ناموسی از در و دیوار دنیا می ریزه. هر چی هم که آخوند ها اولتیماتوم میدن به زنها، فایده نداره. چقدرخدا سیل، زلزله ، وبا و مریضی های جور واجور وغیره و غیره بفرسته؟ دیگه هیچ بلایی نمونده که نازل نکرده باشه، تازه فایده هم نداشته و نداره. دیگه وقتش رسیده که خودش بیاد. خسته شدیم. نفسمون بریده شد و چشممون به در خشک. آخه بنده خدا خامنه ای هم عمرنوح که نداره. اصلا همین که میره دنبال مهدی جون کلی فداکاری اسلامیه. میدونم که هنوز کمی دلخوره که چرا اون هاله را بالای سر احمد فرستاد، ولی حتمأ خیری توی کاربوده و صلاح شیعیان در آن بوده که هاله خانوم روی کله احمدی درآد. درعوض وقتی ایشان با ماشین شیک و گرانقیمت اش بره دنبال امام زمان، و وقتی امام غایب حسابی خستگی در کرد، اونوقت می فهمه هاله رو باید به کی تقدیم می کرد. آخه دیگه قباحت داره ما بذاریم بدون تشریفات ظهور کنه. امام آخریه با ایر فرانس اومد، حضرت ولایت فقیه که دیکتاتوریش خوبه ، بهتره راننده و سپاه و لشکر رسول الله را همه با هم به بدرقه بفرستیم . اینطوری آمریکا و انگلیس حسابی حالشون گرفته میشه و میفهمن وقتی هی ما می گفتیم ًمهدی میاد مهدی میاد ً یعنی چی و چه جوری میاد. حالا بیا حالشوببر ... فوتینا.
به محض رسیدن هم هر ده تا علامت امام بودن رو میدیم رادان چک ولایت فقیه اوکی کنه.
حالا علامت ها:
اولین علامت: مادر زاد ختنه شده دنیا میان. این، با یک شب در کهریزک حله.
دومین علامت : با کف دست بر زمین فرود میان، مثل تو سیرک ها.
سومین: در خواب جنب نمی شوند. باید یک شب صبرکنیم و ببینیم. البته همون شب اول معلوم میشه، بعد از هزار و چهار صدسال ... و با دیدن این همه بد حجاب...
چهارمین: یه کم سخته و ممکن است از درک رادان و شعور ولایت فقیه برنیاد که بفهمند چشمش می خوابد اما دلش بیداراست. خوب یه کاریش می کنیم. اینجا هم تقلب جایز است.
پنجمین نشانه: خمیازه نمی کشد. خوب معلومه اگر تمام این مدت خواب بوده، بازهم خسته اش باشه ؟
ششمین : ازپشت سر مانند جلو می بیند. یعنی یا چهار چشم دارد، یا با دوچشم جلویی عقب را هم می بیند، یا اینکه بایک چشم جلو وبا دیگری عقب را می نگرد.
اما هفتمین نشانه را برای امتحان کنندگانش عشق است: مدفوعش بوی مشک دارد...
و هشتمین علامت: زمین برای محافظت اش او را می بلعد. تصور کنید این آزمایش چه دردسرهایی دارد، دفعه اول آسمون غیبش کرد حالا زمین. آخه کسی که بعد ازقرن ها و تازه به میل خود ظهور می کند ازترس کی میره زیر زمین و قایم میشه؟ یعنی دوباره ملت رو سرکار بذاره؟!
نهمین علامت: اگر زره فرستاده الله را بپوشد اندازه اش باشد چراکه برای دیگران یا کوتاه است و یا بلند. بنابراین مهدی ما سایز آدمیزاد را ندارد و دوخت دست الله تن شان می رود. شانل و دیور و «مید این ایران» تنش نمی ره.
دهمین نشانه: به طرز عجیبی شگفت آور است: اگر، نمیرد محدث شود. اگر...، یعنی تا زنده هست حدیث گوباقی خواهد ماند. پس امکان مرگ ایشان هست. از این جهت نگرانم نکنه اتفاقی افتاده باشه. اما خدا رحم کند که اگر زنده بماند دیگه کی میتونه گوش بده و تازه چه حدیثی را می خواد بگه که ما از حداقل دو میلیون آخوند نشنیده باشیم؟!
بوی مشک امامان شیعه قرنها ست ایران را برداشته واین غایبی که «مظهر تبلور انتظار» است نیز پدرمان را پیش چشم مون آورده است.
این همه سوأل حول وحوش سه بار سفرخامنه ای به قم و این همه جنجال برای گرفتن گواهی و عدم سوء سابقه ولایت فقیه و چندین کارنامه برای عرضه کردن خدمت مهدی جان بوده است.
حالا راضی شدید؟ می خواستیم سورپریز کنیم، نگذاشتید.
------------------------------------------------------------------------
* خودتان برید رو اینترنت نگاه کنید.
** ده نشانه امام بودن دراصول کافی/کتاب الحجه/باب موالید الائمه
این مقاله در آذر ماه هشتادونه در کیهان لندن بانام سایه هدایت به چاپ رسیده است
لطف و مهربانی خدا بسیار شامل ما ایرانیان بوده است که در قرن بیستم دو امام دیگر هم برایمان ارسال شد. یکی ازفرنگ آمد، که بی شک در فرانسه و یا پس از پیاده شدن از هواپیما علائم امام بودنش بررسی شده است. هر چند مشخصاتش ازهمان اول هم به باقی امامان نزدیک بود.
این آخری را هم که متاسفانه قدرش را نمی دانیم و تلاشش را مبنی برافزایش تعداد امام شیعیان نمی بینیم. اوسخاوتمندانه سعی دارد امام مجتبی را برای دوره آخر زمان به ما تقدیم کند و ما نمک به حرام ها رد می کنیم. بیائید کاری نکنیم که مجتبی هم مثل اون یکی غیب شود.
اما من حقیقتأ نگران مهدی جان هستم. میگم نکند ایشان در این هزار و چهارصد سال یک جایی خوابش برده و بیدار نمیشه. البته خیلی سعی کردم از طریق فیس بوک پیداش کنم. اما هیچ نتیجه ای نداد. عده ای هم چون فقط نامشان مهدی بود خواستند خودشون را غایب جا بزنند. اما حتا یکی از علائم رو هم نداشتند.
آخه باید چه خاکی بر سرمان بکنیم. کاش حداقل ولایت فقیه می رفت دنبالش. از او محرم تر کسی راسراغ ندارم. این تنها راه چاره است. البته برای احتیاط و اینکه درگیر نبرد تن به تن با مهدی جان نشود، بهتر است نشانه هایی حاکی از ولایت ولی بودنش را با خود همراه ببرد: همین که یک دست ندارد خودش علامت امام معلول است، عکس امام قبلیه، یکی دو تا پاسدارجانباز، از این جور چیزها دیگه.
باید مواظب بود که مهدی یک هو از خواب نپره و یا از پشت دیوارظاهر نشه و ولایت فقیه مارو بگیره نفله کنه و یا گروگان نگه داره و یا بخواد که بعدأ هر دو با هم ظهور کنند. اونوقت دیگه باید منتظر دو نفر شد. شاید هم دچار افسردگی شدید شده چیزی که این روزها بعید نیست و به کل ملت مسلمان شیعه را فراموش کرده، یا اینکه شیطان و روح عمر و ابوبکر و یزید و اینها مشکلی براش پیش آوردند .آخه این که نشد کار که ما شیعیان فقط در «انتظارظهور» بنشینیم. کم کم دارم نگران میشم. چشم به راه ایشان ماندن که نشد عشق به مهدی. عشق واقعی دیگر الان حکم می کند که بریم دنبالشون و هر طوری هست راضی اش کنیم که بیاد .آخه این همه درانتظارگذاشتن یک ملت، مرام یک امام واقعی نیست. دیگه چقدر می خواد که دنیا رو کفر برداره. بی ناموسی از در و دیوار دنیا می ریزه. هر چی هم که آخوند ها اولتیماتوم میدن به زنها، فایده نداره. چقدرخدا سیل، زلزله ، وبا و مریضی های جور واجور وغیره و غیره بفرسته؟ دیگه هیچ بلایی نمونده که نازل نکرده باشه، تازه فایده هم نداشته و نداره. دیگه وقتش رسیده که خودش بیاد. خسته شدیم. نفسمون بریده شد و چشممون به در خشک. آخه بنده خدا خامنه ای هم عمرنوح که نداره. اصلا همین که میره دنبال مهدی جون کلی فداکاری اسلامیه. میدونم که هنوز کمی دلخوره که چرا اون هاله را بالای سر احمد فرستاد، ولی حتمأ خیری توی کاربوده و صلاح شیعیان در آن بوده که هاله خانوم روی کله احمدی درآد. درعوض وقتی ایشان با ماشین شیک و گرانقیمت اش بره دنبال امام زمان، و وقتی امام غایب حسابی خستگی در کرد، اونوقت می فهمه هاله رو باید به کی تقدیم می کرد. آخه دیگه قباحت داره ما بذاریم بدون تشریفات ظهور کنه. امام آخریه با ایر فرانس اومد، حضرت ولایت فقیه که دیکتاتوریش خوبه ، بهتره راننده و سپاه و لشکر رسول الله را همه با هم به بدرقه بفرستیم . اینطوری آمریکا و انگلیس حسابی حالشون گرفته میشه و میفهمن وقتی هی ما می گفتیم ًمهدی میاد مهدی میاد ً یعنی چی و چه جوری میاد. حالا بیا حالشوببر ... فوتینا.
به محض رسیدن هم هر ده تا علامت امام بودن رو میدیم رادان چک ولایت فقیه اوکی کنه.
حالا علامت ها:
اولین علامت: مادر زاد ختنه شده دنیا میان. این، با یک شب در کهریزک حله.
دومین علامت : با کف دست بر زمین فرود میان، مثل تو سیرک ها.
سومین: در خواب جنب نمی شوند. باید یک شب صبرکنیم و ببینیم. البته همون شب اول معلوم میشه، بعد از هزار و چهار صدسال ... و با دیدن این همه بد حجاب...
چهارمین: یه کم سخته و ممکن است از درک رادان و شعور ولایت فقیه برنیاد که بفهمند چشمش می خوابد اما دلش بیداراست. خوب یه کاریش می کنیم. اینجا هم تقلب جایز است.
پنجمین نشانه: خمیازه نمی کشد. خوب معلومه اگر تمام این مدت خواب بوده، بازهم خسته اش باشه ؟
ششمین : ازپشت سر مانند جلو می بیند. یعنی یا چهار چشم دارد، یا با دوچشم جلویی عقب را هم می بیند، یا اینکه بایک چشم جلو وبا دیگری عقب را می نگرد.
اما هفتمین نشانه را برای امتحان کنندگانش عشق است: مدفوعش بوی مشک دارد...
و هشتمین علامت: زمین برای محافظت اش او را می بلعد. تصور کنید این آزمایش چه دردسرهایی دارد، دفعه اول آسمون غیبش کرد حالا زمین. آخه کسی که بعد ازقرن ها و تازه به میل خود ظهور می کند ازترس کی میره زیر زمین و قایم میشه؟ یعنی دوباره ملت رو سرکار بذاره؟!
نهمین علامت: اگر زره فرستاده الله را بپوشد اندازه اش باشد چراکه برای دیگران یا کوتاه است و یا بلند. بنابراین مهدی ما سایز آدمیزاد را ندارد و دوخت دست الله تن شان می رود. شانل و دیور و «مید این ایران» تنش نمی ره.
دهمین نشانه: به طرز عجیبی شگفت آور است: اگر، نمیرد محدث شود. اگر...، یعنی تا زنده هست حدیث گوباقی خواهد ماند. پس امکان مرگ ایشان هست. از این جهت نگرانم نکنه اتفاقی افتاده باشه. اما خدا رحم کند که اگر زنده بماند دیگه کی میتونه گوش بده و تازه چه حدیثی را می خواد بگه که ما از حداقل دو میلیون آخوند نشنیده باشیم؟!
بوی مشک امامان شیعه قرنها ست ایران را برداشته واین غایبی که «مظهر تبلور انتظار» است نیز پدرمان را پیش چشم مون آورده است.
این همه سوأل حول وحوش سه بار سفرخامنه ای به قم و این همه جنجال برای گرفتن گواهی و عدم سوء سابقه ولایت فقیه و چندین کارنامه برای عرضه کردن خدمت مهدی جان بوده است.
حالا راضی شدید؟ می خواستیم سورپریز کنیم، نگذاشتید.
------------------------------------------------------------------------
* خودتان برید رو اینترنت نگاه کنید.
** ده نشانه امام بودن دراصول کافی/کتاب الحجه/باب موالید الائمه
این مقاله در آذر ماه هشتادونه در کیهان لندن بانام سایه هدایت به چاپ رسیده است
۱۳۸۹ خرداد ۱۳, پنجشنبه
کیـــــش و مــــــات
در روزهای اخیر شاهد آن بودیم که جعفر پناهی به خواست خود رسید . نه به دلیل هنرمند بودنش ، بلکه از آن رو که میدانست چه میخواهد و چگونه باید بخواهد. دیدیم که چگونه حکومت وقتی می بیند کسی زیر بار زورش نمی رود مجبور به عقب نشینی است . به این که جعفر پناهی باشی یا نباشی ربطی ندارد . کار او را میتوان یک اعتراض بحق ، بموقع و بدون خشونت تلقی کرد.
زمان آن فرا رسیده است که استقامت و پایداری را از کسی که می شناسیم و به چشم خود موفقیت اش را دیده ایم فرا گیریم . او به نوعی هنرپیشه زندگی خویش است و فیلم بازی نمی کند . بدین گونه این بار قدرت یک انسان را به نمایش گذاشت و زندانی روزگار خویش نشد . آموزگار ی شد تا مبارزه کردن را به تماشاچیان بیاموزد . حرکت او پیامی است گویا .
جعفر پناهی مهره ای است که رژیم قدرتش را به او باخت . جریانات این چند روز اخیر به ما نشان داد که همه چیز امکان پذیر است . او را میتوان به نوعی سمبل اعتراض بدون خشونت نامید.
و در حال حاضراین مجید توکلی است که دولت حقیر را به مضحکه گرفته است .او جان برکف ، در میان مرگ و زندگی به کلام آزاد ِ آزادی ، جان تازه ایی بخشیده است . و ایران، خاموش وببدار ، چشم براه بهبودی اوست .
شمع کوچکی که هم اکنون ، او و کوهیار گودرزی و یارانشان بنوبت بر می افروزند، شعلۀ کوچک امیدی است که دلهای ایرانی را نوید رهایی می دهد.
هدف جعفر پناهی، رساندن خویش به صندلی هیئت داوران فستیوال کن نبود. اوبا یک حرکت ساده، تو دهنی محکمی به حکومت زده و اوج ناتوانی آنها را به تصویر کشیده است ( تا بفهمند که هیچ غلطی نمیتوانند بکنند) ... او راهی صحیح وروشن برای مقاومت در برابر بی عدالتی را به نمایش می گذارد: میلیونها جعفر پناهی میتوان داشت . همه را که نمیتوانند به زندان افکنند ویا به دار آویزند. اگر نظام شکنجه را دارد، اعتصاب معترضین نیزبه نوعی شکنجه ی دستگاه حاکم است. همانگونه که پناهی آنها را به زانو در آورد.
این نمودی از هنر یک هنرمند ایرانی است که ناچار است راه زیستن در نظامی تمامیت خواه و نیزچگونگی مقابله با ستم آنها را بیابد .
و هم اکنون مجید توکلی، این مبارز دوست داشتنی و درکنارش به همرا ه او مادرش به این روش مبارزه گرویده اند. با این تفاوت که از شهرت جعفر پناهی وروابط گسترده ی جهانی اش بی بهره اند .
بیایید همانطور که با چادر بسر کردن ، مجید توکلی شدیم . در اعتصاب او نیز درعمل مجید توکلی شویم ! او را تنها نگذاریم و در تمام دنیا مجید شویم . زنجیرها را یکی پس از دیگری به پای حکومت ببندیم . تک سرباز دلیر مان را در این بازی سیاسی شطرنج تنها نگذاریم .
احساس نیک و کلام راسخ این انسان عدالت خواه و وطن دوست است که اورا بر تخت درمانگاه اوین زنجیر کرده است . اندیشه های او بر سقف پوک حکومت سنگین می آید. فضای دانشگاه را روشن میکند و زندانبان را اسیر وجود خویش می سازد .
نیازی نیست به خیابان بریزیم و کشته دهیم و تارو مارشویم و فرصت پیروزی های تصنعی به وطن فروشان دهیم . در سالگرد انتخابات اعتصابات سرتاسری بزرگترین ضربه به نظام است. توکل به مجید کنیم .
دفاع از وطن، تنها به جنگ با دشمن خارجی خلاصه نمی شود . بر هر دانشجو، دبیرستانی، بازاری، معلم، کارگراست که همانند یک سربا ز شریف و متعهد به مبارزه در راه آزاد سازی وطن بر خیزد. سربازان نیروی انتظامی و پلیس ،« سه پاه پاسداران و بس جیری ِآن » خود در اسارت نظام هستند . آنها ، شرافت را سا نسور کرده اند . و کلمه دفاع را از کنار نام شریف « سرباز » حذف کرده اند.
بیائید یکدیگر را تنها نگذاریم . بیائید قلب ایرانمان را پیش از اینکه از حرکت باز ایستد، نجات دهیم .
یکسال است که فریاد میزنیم و کشته میدهیم . تا مبادا خون نداها و امیر ها و سهراب ها هدر شود . با قربانیان شکنجه و تجاوز و اعدام همدرد ی میکنیم . رژیم را از عکس العمل های نا بهنگاممان می هراسانیم اما به وضوح مشاهده می کنیم که به اصطلاح" کک اش هم نمی گزد". در این میان گه گاه ناله های زندانیان را از لابلای میله های اوین و زندان رجایی شهر میشنویم . آنها زجه میکشند ، ما ناله می شنویم ... آنان ضامن آزادی هستند که در چند قدمی ایران ایستاده و گروگان سکوت ملت ایران است. نگذاریم نامشان به فهرست کشته ها ی حکومت اضافه شود! این فرصت را به جلادان ندهیم! مهر سکوت را از لب بگشائیم . غیرت و دلاوری ایران کهن را به دلها باز گردانیم . قلب ِ جوانان ما پشت دیوارحکومت، در خون طپیده است . آنها پیشمرگان پارسی اند . برای شکستن این سکوت ، به چند هزار کشته و اعدامی و زندانی دیگر نیاز داریم؟ تا چه حد وجدان ایرانی باید در خون فرو رود تا حقارت سکوت را استفراغ کند؟ اسارت زندانیان در کنار این سکوت مستحکم شده است.
تاریخ آینده ایران به چه افتخار خواهد کرد ؟
نوشته : عنکبوت گویا
زمان آن فرا رسیده است که استقامت و پایداری را از کسی که می شناسیم و به چشم خود موفقیت اش را دیده ایم فرا گیریم . او به نوعی هنرپیشه زندگی خویش است و فیلم بازی نمی کند . بدین گونه این بار قدرت یک انسان را به نمایش گذاشت و زندانی روزگار خویش نشد . آموزگار ی شد تا مبارزه کردن را به تماشاچیان بیاموزد . حرکت او پیامی است گویا .
جعفر پناهی مهره ای است که رژیم قدرتش را به او باخت . جریانات این چند روز اخیر به ما نشان داد که همه چیز امکان پذیر است . او را میتوان به نوعی سمبل اعتراض بدون خشونت نامید.
و در حال حاضراین مجید توکلی است که دولت حقیر را به مضحکه گرفته است .او جان برکف ، در میان مرگ و زندگی به کلام آزاد ِ آزادی ، جان تازه ایی بخشیده است . و ایران، خاموش وببدار ، چشم براه بهبودی اوست .
شمع کوچکی که هم اکنون ، او و کوهیار گودرزی و یارانشان بنوبت بر می افروزند، شعلۀ کوچک امیدی است که دلهای ایرانی را نوید رهایی می دهد.
هدف جعفر پناهی، رساندن خویش به صندلی هیئت داوران فستیوال کن نبود. اوبا یک حرکت ساده، تو دهنی محکمی به حکومت زده و اوج ناتوانی آنها را به تصویر کشیده است ( تا بفهمند که هیچ غلطی نمیتوانند بکنند) ... او راهی صحیح وروشن برای مقاومت در برابر بی عدالتی را به نمایش می گذارد: میلیونها جعفر پناهی میتوان داشت . همه را که نمیتوانند به زندان افکنند ویا به دار آویزند. اگر نظام شکنجه را دارد، اعتصاب معترضین نیزبه نوعی شکنجه ی دستگاه حاکم است. همانگونه که پناهی آنها را به زانو در آورد.
این نمودی از هنر یک هنرمند ایرانی است که ناچار است راه زیستن در نظامی تمامیت خواه و نیزچگونگی مقابله با ستم آنها را بیابد .
و هم اکنون مجید توکلی، این مبارز دوست داشتنی و درکنارش به همرا ه او مادرش به این روش مبارزه گرویده اند. با این تفاوت که از شهرت جعفر پناهی وروابط گسترده ی جهانی اش بی بهره اند .
بیایید همانطور که با چادر بسر کردن ، مجید توکلی شدیم . در اعتصاب او نیز درعمل مجید توکلی شویم ! او را تنها نگذاریم و در تمام دنیا مجید شویم . زنجیرها را یکی پس از دیگری به پای حکومت ببندیم . تک سرباز دلیر مان را در این بازی سیاسی شطرنج تنها نگذاریم .
احساس نیک و کلام راسخ این انسان عدالت خواه و وطن دوست است که اورا بر تخت درمانگاه اوین زنجیر کرده است . اندیشه های او بر سقف پوک حکومت سنگین می آید. فضای دانشگاه را روشن میکند و زندانبان را اسیر وجود خویش می سازد .
نیازی نیست به خیابان بریزیم و کشته دهیم و تارو مارشویم و فرصت پیروزی های تصنعی به وطن فروشان دهیم . در سالگرد انتخابات اعتصابات سرتاسری بزرگترین ضربه به نظام است. توکل به مجید کنیم .
دفاع از وطن، تنها به جنگ با دشمن خارجی خلاصه نمی شود . بر هر دانشجو، دبیرستانی، بازاری، معلم، کارگراست که همانند یک سربا ز شریف و متعهد به مبارزه در راه آزاد سازی وطن بر خیزد. سربازان نیروی انتظامی و پلیس ،« سه پاه پاسداران و بس جیری ِآن » خود در اسارت نظام هستند . آنها ، شرافت را سا نسور کرده اند . و کلمه دفاع را از کنار نام شریف « سرباز » حذف کرده اند.
بیائید یکدیگر را تنها نگذاریم . بیائید قلب ایرانمان را پیش از اینکه از حرکت باز ایستد، نجات دهیم .
یکسال است که فریاد میزنیم و کشته میدهیم . تا مبادا خون نداها و امیر ها و سهراب ها هدر شود . با قربانیان شکنجه و تجاوز و اعدام همدرد ی میکنیم . رژیم را از عکس العمل های نا بهنگاممان می هراسانیم اما به وضوح مشاهده می کنیم که به اصطلاح" کک اش هم نمی گزد". در این میان گه گاه ناله های زندانیان را از لابلای میله های اوین و زندان رجایی شهر میشنویم . آنها زجه میکشند ، ما ناله می شنویم ... آنان ضامن آزادی هستند که در چند قدمی ایران ایستاده و گروگان سکوت ملت ایران است. نگذاریم نامشان به فهرست کشته ها ی حکومت اضافه شود! این فرصت را به جلادان ندهیم! مهر سکوت را از لب بگشائیم . غیرت و دلاوری ایران کهن را به دلها باز گردانیم . قلب ِ جوانان ما پشت دیوارحکومت، در خون طپیده است . آنها پیشمرگان پارسی اند . برای شکستن این سکوت ، به چند هزار کشته و اعدامی و زندانی دیگر نیاز داریم؟ تا چه حد وجدان ایرانی باید در خون فرو رود تا حقارت سکوت را استفراغ کند؟ اسارت زندانیان در کنار این سکوت مستحکم شده است.
تاریخ آینده ایران به چه افتخار خواهد کرد ؟
نوشته : عنکبوت گویا
۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۶, یکشنبه
فــــتـــــوای مـــــــرگ
در سحر گاه یکشنبه هشتم ماه می ، روز مادر ، ساعت پنج صبح هنگامیکه اکثر ملت ایران خواب بودند ، نظام ، پنج جان گرم را به سردی نشاند . هیچ فریادی طناب را پاره نکرد ، تنها ناله مادران در گلو پیچید و قلب اشان را به انهدام کشید.
اما سکوت همچنان در فضای آسمان ایران ادامه دارد ...
آیا بایستی صرفأ رهبر جنبش بود تا به اعدام ها اعتراض کنیم . ویا مردم را به تحصن بخوانیم ؟ فردی که در انتخابات شرکت می کند بی گمان مرد سیاست است و در قلب خود قبل از هرچیز عشق به وطن و مردم آن را در دل می پروراند .
اصلاح طلب یعنی چه ؟ آیا آنها میخواهند نظام را اصلاح کنند ؟ روش حکومت را ؟ یا اسلام را از جمهوری اشان حذف کنند؟ کجای کار نظام برای اصلاح طلبان مشکل ایجاد کرده است ؟ در طول تاریخ همیشه شمشیر ِ اسلام زبان گشوده است ؟شاید منظور از اصلاح طلب بودن ، اصلاح طلب مردم از دولت است ؟
آیا اگر یکی از این دونامزد بازنده رئیس جمهور می شد،اوضاع ایران فرق میکرد ؟ به چه اقداماتی دست می زدند و چه نتایجی به ثمر می رساندند ؟ آیا دیگر اعدام نبود ؟ زندان ها ویران می شدند ؟ روزنامه نگار می توانست آزادانه بنویسد ؟ حقوق بشر به فعالیت خود تحقق می یافت ؟ چقدر در سرنوشت ایران و ایرانی مؤثر بودند که حالا نمی توانند باشند؟
مرد سیاست ، بقال محله نیست که بشود با او چانه زد . مردسیاست بودن قدرت درایستادگی و استقامت می خواهد و فرد بایستی واجد شرایط خاصی باشد . سوء تعبیر نشود و سران حکومت از خوشحالی بال در نیاورند که سیاستمدارند وسی سال در سیاست جا خوش کرده اند . اینجا منظور مردان واقعی و وطن پرست است نه آن کس که از ده سالگی تا نشاندنش بر صندلی تقلب می کرده است .
آقای رضایی ، همان اول خیال مرد م را راحت کردو رفت پی کارش . هم این دنیا را دارد و هم آن دنیا را . اما آقای موسوی ، شما که نسبت به تقلب در انتخابات واکنش نشان دادید، آیا سیاست گاهی چند بیانیه بیرون دادن در طلب حق مردم است یا اعتراض به تقلب در رای هاست؟
آقای کروبی آیا هنوز قصد باز کردن مشت دولت را دارید ؟ دولتی که طشت رسوایی اش از بام بر زمین افتاده است ؟اگرشما هنوز امید به انتخابات دوباره دارید ، بهتر است به نذر یک سفر حج روی بیاورید تا شاید پیامبر حاجت شما را برآورده سازد . اما با نگاهی به سخنان و فریادهای خانم رهنورد ( باز هم قربان شرف یک زن ) ، ملت ایران احساس میکند که نه ، شما حق مرد م را طلب میکنید و علیه ظلم و ستم می جنگید . اما در برابر برخی از اعمال رژیم چنان سکوت کرده اید که واقعأ ما مردم مبهوت مانده ایم . گویی ، میخواهید یک کارهایی انجام دهید اما آستین عبایتان لای در نظام گیر کرده است . ویا تا بیایید و بجنبید و یک بیانیه صادر کنید ، بلای بعدی دولت نازل شده و شما گیج و حیران می مانید که چه کنید ؟
ازچه واهمه دارید ؟ از دست دادن مقام ؟ نفرت نظام ؟ نابودی اسلام ؟ مرد ِ سیاست در فکر فرو نمیرود ،غصه میخورد و می تازد ومی جنگد، مثل فرزاد مثل شیرین ، مثل فرهاد ، مهدی و علی و ... اینها هم ایرانی و آزادی خواه بودند .
آیا شما میر حسین و شیخ شجاع ، بین مؤمن بودن ، اصلاح طلب بودن و ایرانی بودن اول کدام هستید ؟
آیا اطلاع دارید که یک عده از مردم شما را دوست دارند؟ و درصدی ، هم ا یمان و هم علاقه ، هردو را بشما دارند ؟ آیا این برایتان مهم است ، جالب است ، یا الحمد الله ؟
نه نه ، این یک تست روانشناسی برای شناختن شما نیست . اما به عنوان یک ایرانی از خود می پرسم که شما چه می خواهید ؟ آیا با ملت هستید یا با نظام ؟ دیدن عکس مادر فرزاد کمانگر دل هر بیننده ایی را آتش می زند . آیا سر فرصت منت می گذارید ویک خط تسلیت برای بازماندگان وی می فرستید ؟ عدم صدور بیانیه در محکومیت اعدام ها، بزک و طرفداری از قانون اساسی و نظام است.
حکومتی که از همان ۲۳ بهمن ۱۳۵۷ تا به امروز می کشد ، می زند ، وسرکوب می کند تا روی کار بماند .
در واقع یکی از مشکلات با شما این است که هم هستید وهم نیستید . مثل تار نازکی می مانید که هر لحظه ممکن است امید جنبش سبز را یا برای همیشه بگسلد ویا نگه دارد . این نخ نازک چقدر تاب خواهد آورد ؟ خدا داند ...
آیا می بایست رئیس جمهور شوید تا حامی مردم باشید ؟ این خود دوران آزمایشی است برای جان فدایان ایران . آقای کروبی ، آقای موسوی ، مردم ، در برابر نظام بی پناه هستند . اگر اندکی عشق به وطن دارید امروز است که باید به خیابان بروید ، امروز است که باید اولین نفر باشید . همین امروز تا خون این پنج نفر خشک نشده است سینه سپر کنید . عکس هایشان را در دست بگیرید و به خیابان بروید . نیازی نیست مرد م را دعوت کنید . خودشان خواهند آمد . نجات ایران اینگونه میسر است . اول سینه شما بایستی جلوی گلوله نظام بایستد و بعد جوانان ، نه برعکس إ چگونه قصد داشید ریاست این کشور را بر عهده داشته باشید ؟ آیا کشور را در دست دشمن رها می کردید ؟ الان که این کار را کرده اید .
از فردا روزهای معمولی شروع خواهند شد . برای بدرقه اعدام ها یی دیگر ...
نوشته : عنکبوت گویا
این مقاله در اردیبهشت هشتاد ونه در کیهان لندن منتشر شده است .
.
اما سکوت همچنان در فضای آسمان ایران ادامه دارد ...
آیا بایستی صرفأ رهبر جنبش بود تا به اعدام ها اعتراض کنیم . ویا مردم را به تحصن بخوانیم ؟ فردی که در انتخابات شرکت می کند بی گمان مرد سیاست است و در قلب خود قبل از هرچیز عشق به وطن و مردم آن را در دل می پروراند .
اصلاح طلب یعنی چه ؟ آیا آنها میخواهند نظام را اصلاح کنند ؟ روش حکومت را ؟ یا اسلام را از جمهوری اشان حذف کنند؟ کجای کار نظام برای اصلاح طلبان مشکل ایجاد کرده است ؟ در طول تاریخ همیشه شمشیر ِ اسلام زبان گشوده است ؟شاید منظور از اصلاح طلب بودن ، اصلاح طلب مردم از دولت است ؟
آیا اگر یکی از این دونامزد بازنده رئیس جمهور می شد،اوضاع ایران فرق میکرد ؟ به چه اقداماتی دست می زدند و چه نتایجی به ثمر می رساندند ؟ آیا دیگر اعدام نبود ؟ زندان ها ویران می شدند ؟ روزنامه نگار می توانست آزادانه بنویسد ؟ حقوق بشر به فعالیت خود تحقق می یافت ؟ چقدر در سرنوشت ایران و ایرانی مؤثر بودند که حالا نمی توانند باشند؟
مرد سیاست ، بقال محله نیست که بشود با او چانه زد . مردسیاست بودن قدرت درایستادگی و استقامت می خواهد و فرد بایستی واجد شرایط خاصی باشد . سوء تعبیر نشود و سران حکومت از خوشحالی بال در نیاورند که سیاستمدارند وسی سال در سیاست جا خوش کرده اند . اینجا منظور مردان واقعی و وطن پرست است نه آن کس که از ده سالگی تا نشاندنش بر صندلی تقلب می کرده است .
آقای رضایی ، همان اول خیال مرد م را راحت کردو رفت پی کارش . هم این دنیا را دارد و هم آن دنیا را . اما آقای موسوی ، شما که نسبت به تقلب در انتخابات واکنش نشان دادید، آیا سیاست گاهی چند بیانیه بیرون دادن در طلب حق مردم است یا اعتراض به تقلب در رای هاست؟
آقای کروبی آیا هنوز قصد باز کردن مشت دولت را دارید ؟ دولتی که طشت رسوایی اش از بام بر زمین افتاده است ؟اگرشما هنوز امید به انتخابات دوباره دارید ، بهتر است به نذر یک سفر حج روی بیاورید تا شاید پیامبر حاجت شما را برآورده سازد . اما با نگاهی به سخنان و فریادهای خانم رهنورد ( باز هم قربان شرف یک زن ) ، ملت ایران احساس میکند که نه ، شما حق مرد م را طلب میکنید و علیه ظلم و ستم می جنگید . اما در برابر برخی از اعمال رژیم چنان سکوت کرده اید که واقعأ ما مردم مبهوت مانده ایم . گویی ، میخواهید یک کارهایی انجام دهید اما آستین عبایتان لای در نظام گیر کرده است . ویا تا بیایید و بجنبید و یک بیانیه صادر کنید ، بلای بعدی دولت نازل شده و شما گیج و حیران می مانید که چه کنید ؟
ازچه واهمه دارید ؟ از دست دادن مقام ؟ نفرت نظام ؟ نابودی اسلام ؟ مرد ِ سیاست در فکر فرو نمیرود ،غصه میخورد و می تازد ومی جنگد، مثل فرزاد مثل شیرین ، مثل فرهاد ، مهدی و علی و ... اینها هم ایرانی و آزادی خواه بودند .
آیا شما میر حسین و شیخ شجاع ، بین مؤمن بودن ، اصلاح طلب بودن و ایرانی بودن اول کدام هستید ؟
آیا اطلاع دارید که یک عده از مردم شما را دوست دارند؟ و درصدی ، هم ا یمان و هم علاقه ، هردو را بشما دارند ؟ آیا این برایتان مهم است ، جالب است ، یا الحمد الله ؟
نه نه ، این یک تست روانشناسی برای شناختن شما نیست . اما به عنوان یک ایرانی از خود می پرسم که شما چه می خواهید ؟ آیا با ملت هستید یا با نظام ؟ دیدن عکس مادر فرزاد کمانگر دل هر بیننده ایی را آتش می زند . آیا سر فرصت منت می گذارید ویک خط تسلیت برای بازماندگان وی می فرستید ؟ عدم صدور بیانیه در محکومیت اعدام ها، بزک و طرفداری از قانون اساسی و نظام است.
حکومتی که از همان ۲۳ بهمن ۱۳۵۷ تا به امروز می کشد ، می زند ، وسرکوب می کند تا روی کار بماند .
در واقع یکی از مشکلات با شما این است که هم هستید وهم نیستید . مثل تار نازکی می مانید که هر لحظه ممکن است امید جنبش سبز را یا برای همیشه بگسلد ویا نگه دارد . این نخ نازک چقدر تاب خواهد آورد ؟ خدا داند ...
آیا می بایست رئیس جمهور شوید تا حامی مردم باشید ؟ این خود دوران آزمایشی است برای جان فدایان ایران . آقای کروبی ، آقای موسوی ، مردم ، در برابر نظام بی پناه هستند . اگر اندکی عشق به وطن دارید امروز است که باید به خیابان بروید ، امروز است که باید اولین نفر باشید . همین امروز تا خون این پنج نفر خشک نشده است سینه سپر کنید . عکس هایشان را در دست بگیرید و به خیابان بروید . نیازی نیست مرد م را دعوت کنید . خودشان خواهند آمد . نجات ایران اینگونه میسر است . اول سینه شما بایستی جلوی گلوله نظام بایستد و بعد جوانان ، نه برعکس إ چگونه قصد داشید ریاست این کشور را بر عهده داشته باشید ؟ آیا کشور را در دست دشمن رها می کردید ؟ الان که این کار را کرده اید .
از فردا روزهای معمولی شروع خواهند شد . برای بدرقه اعدام ها یی دیگر ...
نوشته : عنکبوت گویا
این مقاله در اردیبهشت هشتاد ونه در کیهان لندن منتشر شده است .
.
۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۳, دوشنبه
شیــــطــان در بـــهشــــت
هرنوع خبری در مورد ایران میخوانیم ، سخن پردازی در مورد آن وجود دارد که هیچ ،هر بار هم آدم شاخ در می آورد و از سازمان دهی حکومت آخوندی حیرت میکند .
البته مدتهاست و خصوصأ در این یکسال دیگر شاخ های مردم که در آمده ، تو نرفته است . بس که کارهای رژیم یااز روی حماقت است یا وحشیگری .
هر سخنرانی از ا.ن ویا خ.ر ( حقیقتأ مخفف نام آنها بهشان میخورد) که میشنویم ویا میخوانیم . گل از گل مان می شکوفد . چطور ممکن است اینهمه دروغ از یک مغز تراووش کند . حتی مغز خر هم ( خود حیوان را میگویم ) دچار این بحران محمل بافی نمیشود . این دو نفر واقعا که اشرف حیوانات هستند .
حالا دیگر برای مردم نام شیطان نام محترمی است و یواش یواش جزو پیامبران حساب خواهد شد . ایشان از صفت خود در برابر رژیم خمینی استعفا داده است چون فهمیده که به گرد پای این تبهکاران نخواهد رسید . آنها آبا و اجداد و بچه و بچه زاده و نبیره ونتیجه بچه شیطان را یکجا در تک تک شان دارند . دیگر سی سال است که شیطان بیکار و بیعار وسط مردم می پلکد و نمیتواند کسی را گول بزند . بسکه نوچه های نظام در کار فریفتن و کلاه گذاشتن حرفه ای هستند . سردمداران نظام خود شیطان راهم درس میدهند و جایی برای ایشان باقی نمانده است .
بنده خدا ، منظورم شیطان خدا ، تقاضای فرجام کرده است . و البته در درگاه پروردگار قبول افتاده است . چه به او بگویند ویا به چه بهانه ایی این بار به بهشت راهش ندهند ؟ ایشان یکزمانی یک غلطی کرد وسر یک سیب ،حالا نمیدانم سیب گلاب بوده یا گرانی اسمیت یا ...فرق نمی کند، بهرحال به خاطر یک عدد میوه ناقابل بوده که محکوم به زندگی در زمین و در میان آدمها شد و از مقام جلیل خود که فرشته مقرب بود عزل گشت.ولی حالا دیگر خداوند متعال دهانش بسته شده و نمی داند نام شیطان را که از لحاظ معنایی کفاف ظالمان حاکم بر ایران را نمیدهد به کدام یک از سردمداران این حکومت بدهد .
مردک بنام رهبر مسلمین آن بالا نشسته است و بنام اسلام که نام کمی برای عربها نیست و اگر توهین به قرآن و یا پیامبرشان کنی سرت را می برند و مثل سلمان رشدی تحت تعقیب ابدی تا رسیدن به جهنم قرار خواهی گرفت ، هی دستور و هی نهی از منکرات از توضیح المسائلش در می آورد . و با پررویی و بدون در نظر گرفتن شکم گرسنه ملت داد سخن میدهد . وباز از نجات نظا م مرده ای حرف می زند که همه فدای قدرت آخوندی شوند .
خوب بهانه ایی دستش افتاده : دین . نفسش از جای گرم بلند میشود . حالا دیگر اعتراضات کارگران بی چیز را تلاش دشمنان علیه نظام اسلامی می نامد . آیا ممکن است بفرمائید چه کاری است که گرسنگان و درماندگان ایران می توانند انجام دهند تا منافق و خواص ومحارب معرفی نشوند ؟ سکوت برای رضای رهبر؟
هرکس چه معلم ، چه دانشجو ، چه کارگر ، چه زن ، همه دست به هر اقدامی برای به دست آوردن حقوق خود در برابرحکومت می زنند ، فورأ بهانه بدست دشمنان داده اند تا به بهانه مشکلات معترضان به عنوان اهرم فشار سیاسی برای براندازی نظام استفاده کنند إای کاش این طور بود . خاک بر سر این دشمن که در این سی سال موفق به براندازی شما نشد . و شما نه تنها مرگ که زجر و شکنجه و بی خانمانی برای مردم آفریدید .
مسلمانان دنیا باید شما را تحت تعقیب قراردهند وجایزه برای سر کافر شما بگذارند . که آبروی هرچه دین و خدا و اسلام و پیامبر و شهیداست را برده اید . آن کس که اسلام را به مسخره گرفته است ، شما هستید . شما هستید که منشأ هر گونه بدی را در قلب دین جا داده اید و حکومت میکنید .
هرکاری ملت میکند گناه است و تقاص پس میدهد و هر کاری که باند حکومتی میکند جزو دستورات نجات نظام است . تمام کردار و رفتار و حتی افکار مردم باید تحت نظارت مستقیم شما باشد اما ثروت ملت را به تارج بردن به کسی ربطی ندارد و این هم حتمأ برای حفظ نظام اسلامی قلابی اتان است .
ارتباط صمیمی نظام و کارگران را هم که در سخنان گهر بار خ.ر شنیدید این هم باز یکی از ترفندهای خرکردن است . حتما از روی همین صمیمت و دوستی است که حقوق ماهیانه اشان را بالا می کشند . رهبر زنده باشد و خانوده کارگران ژنده پوش و بی نان و نوا. مهم نیست . برای حفظ نظام است .
نوشته عنکبوت گویا
این مقاله در اردیبهشت ماه 1389 در بخش « مقاله شما » در کیهان لندن چاپ شده است .
البته مدتهاست و خصوصأ در این یکسال دیگر شاخ های مردم که در آمده ، تو نرفته است . بس که کارهای رژیم یااز روی حماقت است یا وحشیگری .
هر سخنرانی از ا.ن ویا خ.ر ( حقیقتأ مخفف نام آنها بهشان میخورد) که میشنویم ویا میخوانیم . گل از گل مان می شکوفد . چطور ممکن است اینهمه دروغ از یک مغز تراووش کند . حتی مغز خر هم ( خود حیوان را میگویم ) دچار این بحران محمل بافی نمیشود . این دو نفر واقعا که اشرف حیوانات هستند .
حالا دیگر برای مردم نام شیطان نام محترمی است و یواش یواش جزو پیامبران حساب خواهد شد . ایشان از صفت خود در برابر رژیم خمینی استعفا داده است چون فهمیده که به گرد پای این تبهکاران نخواهد رسید . آنها آبا و اجداد و بچه و بچه زاده و نبیره ونتیجه بچه شیطان را یکجا در تک تک شان دارند . دیگر سی سال است که شیطان بیکار و بیعار وسط مردم می پلکد و نمیتواند کسی را گول بزند . بسکه نوچه های نظام در کار فریفتن و کلاه گذاشتن حرفه ای هستند . سردمداران نظام خود شیطان راهم درس میدهند و جایی برای ایشان باقی نمانده است .
بنده خدا ، منظورم شیطان خدا ، تقاضای فرجام کرده است . و البته در درگاه پروردگار قبول افتاده است . چه به او بگویند ویا به چه بهانه ایی این بار به بهشت راهش ندهند ؟ ایشان یکزمانی یک غلطی کرد وسر یک سیب ،حالا نمیدانم سیب گلاب بوده یا گرانی اسمیت یا ...فرق نمی کند، بهرحال به خاطر یک عدد میوه ناقابل بوده که محکوم به زندگی در زمین و در میان آدمها شد و از مقام جلیل خود که فرشته مقرب بود عزل گشت.ولی حالا دیگر خداوند متعال دهانش بسته شده و نمی داند نام شیطان را که از لحاظ معنایی کفاف ظالمان حاکم بر ایران را نمیدهد به کدام یک از سردمداران این حکومت بدهد .
مردک بنام رهبر مسلمین آن بالا نشسته است و بنام اسلام که نام کمی برای عربها نیست و اگر توهین به قرآن و یا پیامبرشان کنی سرت را می برند و مثل سلمان رشدی تحت تعقیب ابدی تا رسیدن به جهنم قرار خواهی گرفت ، هی دستور و هی نهی از منکرات از توضیح المسائلش در می آورد . و با پررویی و بدون در نظر گرفتن شکم گرسنه ملت داد سخن میدهد . وباز از نجات نظا م مرده ای حرف می زند که همه فدای قدرت آخوندی شوند .
خوب بهانه ایی دستش افتاده : دین . نفسش از جای گرم بلند میشود . حالا دیگر اعتراضات کارگران بی چیز را تلاش دشمنان علیه نظام اسلامی می نامد . آیا ممکن است بفرمائید چه کاری است که گرسنگان و درماندگان ایران می توانند انجام دهند تا منافق و خواص ومحارب معرفی نشوند ؟ سکوت برای رضای رهبر؟
هرکس چه معلم ، چه دانشجو ، چه کارگر ، چه زن ، همه دست به هر اقدامی برای به دست آوردن حقوق خود در برابرحکومت می زنند ، فورأ بهانه بدست دشمنان داده اند تا به بهانه مشکلات معترضان به عنوان اهرم فشار سیاسی برای براندازی نظام استفاده کنند إای کاش این طور بود . خاک بر سر این دشمن که در این سی سال موفق به براندازی شما نشد . و شما نه تنها مرگ که زجر و شکنجه و بی خانمانی برای مردم آفریدید .
مسلمانان دنیا باید شما را تحت تعقیب قراردهند وجایزه برای سر کافر شما بگذارند . که آبروی هرچه دین و خدا و اسلام و پیامبر و شهیداست را برده اید . آن کس که اسلام را به مسخره گرفته است ، شما هستید . شما هستید که منشأ هر گونه بدی را در قلب دین جا داده اید و حکومت میکنید .
هرکاری ملت میکند گناه است و تقاص پس میدهد و هر کاری که باند حکومتی میکند جزو دستورات نجات نظام است . تمام کردار و رفتار و حتی افکار مردم باید تحت نظارت مستقیم شما باشد اما ثروت ملت را به تارج بردن به کسی ربطی ندارد و این هم حتمأ برای حفظ نظام اسلامی قلابی اتان است .
ارتباط صمیمی نظام و کارگران را هم که در سخنان گهر بار خ.ر شنیدید این هم باز یکی از ترفندهای خرکردن است . حتما از روی همین صمیمت و دوستی است که حقوق ماهیانه اشان را بالا می کشند . رهبر زنده باشد و خانوده کارگران ژنده پوش و بی نان و نوا. مهم نیست . برای حفظ نظام است .
نوشته عنکبوت گویا
این مقاله در اردیبهشت ماه 1389 در بخش « مقاله شما » در کیهان لندن چاپ شده است .
۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۱, شنبه
دیـــــــن چـــــــــــــــــرا نـــــــــــــــدارد
به چه علت مردم ایران از حوادث عجیب و غریبی که در کشور اتفاق می افتد در تعجب هستند ؟ کشوری که هیچ کاری را از روی قانون انجام نمی دهد ، چه جای تعجب دارد که چرا این شدو چرا آن شد ؟
این ها شوک نیست که ملت دریافت میکند . این ماجراها از هرنوع که باشد روند معمولی حکومت است .آیا شخصی پیدا میشود که مطمئن باشد که رژیم خوبی ملت را میخواهد ؟
نظام قبلأ حرفهایش را به مردم ایران زده است . هم از طریق رهبر وهم از طریق امام جمعه ها . حالا بگذارید به باقی کارهایشا ن برسند.
به چه کاری ؟ ایجاد یک حکومت اسلامی . مگر نه اینکه تقلب در جهت همین هدف بود ؟ پروژها را کنار هم بگذارید متوجه میشوید که دارند برنامه هایشان را پیش می برند . پروژه عفاف وحجاب : در یک حکومت اسلامی زنان باید باچادر سر کار بیایند . آنهم نه هرکاری . پروژه شهید پروری : بچه ها از مهد کودک باید به نحو حاکمیت اسلامی پرورش یابند . و از بدو تولد به جای لالایی نوار قرآن پخش شود و به جای پارک بردن و بازی کردن با آنها برای شنیدن خطبه به دانشگاه برده شوند . پروژه دانشگاه و حوضه علمیه : جدا سازی دانشگاهها و کنترل آن توسط فیضه قم . خود بخوان حدیث ... . هدفمند کردن یارانه ها : گرانی ، تورم ، بیکاری . اینها در برابر مشکلات و سختی هایی که امامان ما کشیدند هیچ است . اسلامی فکر کنید . دستگیری بهایی ، مسیحی ، یعنی چه ؟ یعنی این که در یک کشور اسلامی که برای سنگ انداختن ، تظاهرات ، نوشتن، محارب هستی ، برای دزدی دستت را قطع میکنند ، فتح المبین رواج است ، ادیان دیگر باید نابود شوند . نمیشود که قانون اسلامی را برای دیگر مذاهب اجرا کرد . آخر چرا نمی فهمید ؟
دریک حکومت اسلامی مجسمه حرام است . مسلم است که از غیب آنها را میدزدند . حالا ملت کجاست تا قدرت الهی حکومت دستش بیاید ؟ جایی که پشه بدون اجازه سپاه پر نمیزند ویا اگر عکسی پاره شود محارب را می یابند و اعدام میکنند ، براحتی مجسمه دزدیده می شود ؟
تعجب ندارد . زمانی که ملتی باورهای مذهبی دارد ، هر گونه حرفی را میتوان به او خوراند . و تا بیاید بفهمد که چه بسرش آمده قانون دیگری وضع میشود و حق بیشتری از او میگیرند . پس همان به که همین الان از اعتراض یا اعتصاب و یا تحریم دست بردارد. تا بدتر از این سرش نیامده است ...؟
به نظر من برای کمی آرامش ، بهتر است منبعد مردم ایران به خود بگویند که ما آنچه را که بر سرمان می آید پذیرفته ایم . و همین است که هست . نمیخواهی برو مستقیم اوین . جانبود برو کهریزک . اما دست از مقاومت های کوچک گروهی برداریم . یک دست صدا ندارد . نه بودجه مملکت را برای نظم و آرامش بهدر دهیم و نه جوانان را به کشتن و شکنجه بکشیم .
قهرمانان ایرانی نیز در کتابها همیشه یک تنه به پیشواز حق طلبی رفته اند . آرش کمانگیر ، کاوه آهنگر ، رستم ، و غیره همیشه نامشان به تنهایی برده شده وتنها بودند . ما به آنها افتخار میکنیم . اما یقین بدارید که آنها به مردم افتخار نمیکنند . هنوز که هنوز است دلیران ما تنها در میدان جنگ میتازند کجای تاریخ را سراغ دارید که مردم ایران به خواست خود قیام کرده باشد . همیشه تا ایران ایران بوده است گوش ایرانی به موعظه ، قلبش به رنج کشیدن و روزی اش دست خدا بوده است . از خودش کاری بر نمی آمده است . برایش تصمیم میگرند واواطاعت میکند . و به اطاعت هم عادت .
ملت عزیز ، به خانه که بر میگردید سخنی از نارضایتی بر لب نیاورید . زبان سرخ سرهای بسیار سبزی را تک تک به باد داده است . رحم کنید . و بدانید که در هنگام گله از دولت ، سهراب کوچکی شما را گوش میدهد و فردا به تنهایی با یک گلوله کشته خواهد شد ...
نوشته : عنکبوت گویا
این ها شوک نیست که ملت دریافت میکند . این ماجراها از هرنوع که باشد روند معمولی حکومت است .آیا شخصی پیدا میشود که مطمئن باشد که رژیم خوبی ملت را میخواهد ؟
نظام قبلأ حرفهایش را به مردم ایران زده است . هم از طریق رهبر وهم از طریق امام جمعه ها . حالا بگذارید به باقی کارهایشا ن برسند.
به چه کاری ؟ ایجاد یک حکومت اسلامی . مگر نه اینکه تقلب در جهت همین هدف بود ؟ پروژها را کنار هم بگذارید متوجه میشوید که دارند برنامه هایشان را پیش می برند . پروژه عفاف وحجاب : در یک حکومت اسلامی زنان باید باچادر سر کار بیایند . آنهم نه هرکاری . پروژه شهید پروری : بچه ها از مهد کودک باید به نحو حاکمیت اسلامی پرورش یابند . و از بدو تولد به جای لالایی نوار قرآن پخش شود و به جای پارک بردن و بازی کردن با آنها برای شنیدن خطبه به دانشگاه برده شوند . پروژه دانشگاه و حوضه علمیه : جدا سازی دانشگاهها و کنترل آن توسط فیضه قم . خود بخوان حدیث ... . هدفمند کردن یارانه ها : گرانی ، تورم ، بیکاری . اینها در برابر مشکلات و سختی هایی که امامان ما کشیدند هیچ است . اسلامی فکر کنید . دستگیری بهایی ، مسیحی ، یعنی چه ؟ یعنی این که در یک کشور اسلامی که برای سنگ انداختن ، تظاهرات ، نوشتن، محارب هستی ، برای دزدی دستت را قطع میکنند ، فتح المبین رواج است ، ادیان دیگر باید نابود شوند . نمیشود که قانون اسلامی را برای دیگر مذاهب اجرا کرد . آخر چرا نمی فهمید ؟
دریک حکومت اسلامی مجسمه حرام است . مسلم است که از غیب آنها را میدزدند . حالا ملت کجاست تا قدرت الهی حکومت دستش بیاید ؟ جایی که پشه بدون اجازه سپاه پر نمیزند ویا اگر عکسی پاره شود محارب را می یابند و اعدام میکنند ، براحتی مجسمه دزدیده می شود ؟
تعجب ندارد . زمانی که ملتی باورهای مذهبی دارد ، هر گونه حرفی را میتوان به او خوراند . و تا بیاید بفهمد که چه بسرش آمده قانون دیگری وضع میشود و حق بیشتری از او میگیرند . پس همان به که همین الان از اعتراض یا اعتصاب و یا تحریم دست بردارد. تا بدتر از این سرش نیامده است ...؟
به نظر من برای کمی آرامش ، بهتر است منبعد مردم ایران به خود بگویند که ما آنچه را که بر سرمان می آید پذیرفته ایم . و همین است که هست . نمیخواهی برو مستقیم اوین . جانبود برو کهریزک . اما دست از مقاومت های کوچک گروهی برداریم . یک دست صدا ندارد . نه بودجه مملکت را برای نظم و آرامش بهدر دهیم و نه جوانان را به کشتن و شکنجه بکشیم .
قهرمانان ایرانی نیز در کتابها همیشه یک تنه به پیشواز حق طلبی رفته اند . آرش کمانگیر ، کاوه آهنگر ، رستم ، و غیره همیشه نامشان به تنهایی برده شده وتنها بودند . ما به آنها افتخار میکنیم . اما یقین بدارید که آنها به مردم افتخار نمیکنند . هنوز که هنوز است دلیران ما تنها در میدان جنگ میتازند کجای تاریخ را سراغ دارید که مردم ایران به خواست خود قیام کرده باشد . همیشه تا ایران ایران بوده است گوش ایرانی به موعظه ، قلبش به رنج کشیدن و روزی اش دست خدا بوده است . از خودش کاری بر نمی آمده است . برایش تصمیم میگرند واواطاعت میکند . و به اطاعت هم عادت .
ملت عزیز ، به خانه که بر میگردید سخنی از نارضایتی بر لب نیاورید . زبان سرخ سرهای بسیار سبزی را تک تک به باد داده است . رحم کنید . و بدانید که در هنگام گله از دولت ، سهراب کوچکی شما را گوش میدهد و فردا به تنهایی با یک گلوله کشته خواهد شد ...
نوشته : عنکبوت گویا
اشتراک در:
پستها (Atom)