۱۳۸۸ آبان ۲۸, پنجشنبه

وقتی که قهرمان دیکتاتور میشود

آیا میدانیم قهرمان چیست و دیکتاتور کیست ؟
با خود می گویم بالاخره از میان این ملغمه ی ِ جنبش سبز ، چه بر خواهد خواست ؟
دمکراسی ؟ پایان فقر ، انتهای اعتیاد و خودفروشی ؟ برآورده شدن خواسته های دیگر ِ ملت ؟
یکبار در ماه به خیابان می ریزیم و شعار میدهیم برای زائیدن قهرمانی دگر که دیکتاتور آینده ما خواهد بود ؟ این ذهنیت اسلامی که در ما وجود دارد باعث تداوم و پایداری اسلام ِ دولتی خواهد بود . من مخالف هیچ مذهبی برای هیچ کس نیستم . این که هر ایرانی ، آزادی انتخاب دین و باور خود را داشته باشد جزو شروط پیروزی آینده ماست . اما سران دینی و شعارهای دینی برای یک ایران دمکراتیک دلم را می لرزاند . اینکه مردم ما همگی در هر تظاهراتی بیرون نمی ریزند از چیست ؟ من می گویم از روی ترس نیست ، مرگ تدریجی آنها جای ترسیدن باقی نگذاشته است. اما اگر همه در عمل یکسان نیستند از این روست که هماهنگی فکری ندارند . جامعه را با ید بسوی کمال اندیشه هدایت کرد نه دوباره بسوی اسلام . ملت دیگر این سیستم را نمی خواهد .
این جنبش هر چند با حضور مردم ، مردمی و سبز شده است . اما سوال این است که چرا عده ای بیرون نمی آیند ؟ حتمأ با خود می گویند خامنه ایی برود کروبی یا امثال او بیایند ؟ آقای کروبی زحمت میکشند که از اینهمه بیعدالتی دفاع میکنند . اما ایشان تا اینجا با حضورشان درتجمعات تنها عمامه اشان را از دست داده اند و کتک خورده اند . ویا آقای میر حسین موسوی که تا بحال جز اعلامیه های مدنی حرکتی برنده از ایشان ندیده ایم . این زورشنویی و خرافات اسلامی است که فرزندان بیگناه و آزادی خواه مارا به زندان و اعدام کشانده و دولت ما را به شکنجه به تجاوز و دفن پنهانی عادت داده است .
شعار یا حسین میر حسین چیست ؟ از چه کسی فریاد کمک میخواهیم ؟ از دامان چه کسی به کی پناه می بریم ؟ هدف چیست ؟ یا حسین ، میر حسین را بما پس بده إإإ ؟ چون حق اش را خورده اند ؟ باز هم قهرمانان اسلامی بیایند و حق ما را پس بگیرند ؟ مگر فرقی هم با شعار « روح منی خمینی میکند » ؟ این همان آش است و همان کاسه .... هردوی آنها هم از بیخ و بن اسلامی اند هر چند با کمی تفاوت . اما حقیقت این است که این ها هم پرچم اسلام را حمل می کنند که خریداری ندارد . اسلام را هرچند بار هم ختنه کنیم دیگر مرد نخواهد شد .
هرشخصی که میخواهد کاندید هدایت و رهبری کشور ما باشد بایستی بداند که در لباسی بدون علامت جلو بیاید . دیگر ما برده افکار نباید بشویم . روی من به تمام کسانی است که در صورت احتمال پیروزی این جنبش برای حکومت ایران دندان تیز کرده اند. ایرانیان دیگر جانشان از هر چه آرم ، دین ، کمونیست ، توده ، مجاهد ، خلق و سلطنت دائم است به لب آمده است و دیگر حاضر به شنیدن هیچ کدام از این کلمات که باز مملکت بیگناه و بی پناه ما را به مخاطره بیندازد نیستند.
پس تا این دولت نفس های آخرش را میکشد ، وقت را تلف نکنیم و به تغییر اساسی فکری و فرهنگی در خود بپردازیم تا هنگام فرا رسیدن روز موعد بدانیم که چه میخواهیم و جلوی چه کسانی را باید بگیریم .
دیگر زمان آن رسیده که بیاموزیم با کسی تعارف نکنیم ، تقلید و القا پذیری ، خرافه پرستی و خشک اندیشی را در خود از بین ببریم وبا پس زدن تمام افکار ثابت ، منجمد و عقاید کهنه به یک تفکر تجربی برسیم ، به نقد اندیشه ها و عملکرد های خود بنشینیم . با فکری روشن و زلال به آینده خود ونسل بعدی بیاندیشیم ، دفاع از قهرمان را زمین بگذاریم و هدف را پیش بردن ایران و ایرانی قرار دهیم .
ما دیگر آنچه را که باید از اسلام بیاموزییم آموخته ایم ، میدانیم چگونه باید به بهشت رفت و از جهنم پرهیز کرد . تمام احکام و دستورات اسلامی را در این هزارو چهارصد سال و خصوصا در این سی سال چنان خوب و با مهارت آموخته ایم که از معلمان خود جلو زده ایم و میدانیم که چگونه بایستی رحم کرد ، شکنجه کرد . دستورات قران در چه وقت قابل اجراست و چه وقت باید آنرا نادیده گرفت . از اسلام ، هر رقم رحم و مروت و انسانیتی که ضرورت ادامه زندگی بود را فراگرفته ایم و دیگر نیازبه راهنمایی هیچ مرجع دینی نداریم . آخوند ها وملاها هم میتوانند برای ادامه زندگی خود به قم بروند و کاری بکار مردم نداشته باشند وهمانجا بمانند و به دعاهای بهشتی خود ادامه دهند.
اسلام با فرهنگ عزا و مرثیه و آئین قربانی و شهادت دادن قرن هاست که توان هر گونه تفکر و تعقل و تعادل روحی را از مردم ما سلب کرده است و به روند تحول اجتماعی ضربه زده است .
مردم ما می دانند چه نمی خواهند . ما شهید هم دادیم ، جنگ هم کردیم ، نماز هم خواندیم ، روضه ها راهم شنیدیم . همه رنگی از شما دیده ایم . بس است . امام حسین و اهل بیتش را تا ابد فراموش نخواهیم کرد. نه آنها را و نه این نوجوانان آخری را ، که بدست بازماندگان امام حسین کشته شدند .
خصیصه هر ایده ئولوژی این است که امکان اندیشیدن و فکر کردن را از انسان سلب میکند . زمان آن رسیده است که بدنبال رهایی از قید و بند های ایدئولوژیک باشیم و تکیه بر علم و عقلانیت و آزادی اندیشه نمائیم . ترس من از ذهنیت افسانه ساز و قهرمان پرور ایرانی است . زیرا که با آن بزرگ شده است . هشیار باشیم . مبادا این قهرمانان اسلامی را دفن کنیم و سپس قهرمانی جدید بوجود آوریم . داستان و فرهنگ ایرانی ریشه قهرمان سازی دارد واین باید زنگ خطری برای مردم باشد .

مردم ایران باهوش و رشد یافته شده اند و چراغ روشنگری و مبارزه در آن ها شعله ور شده است.
و زنان ما دیگر حاضر به پوشیدن این پرچم اسلامی بنام روسری نیستند * . ما در حکومت اسلامی با بر خورد به صخره واقعیت اسلام نهایت ظلم آگاه را لمس کرده ایم . سنگسار و اعدام زنان را بارها و بارها شاهد بوده ایم .

به امید اینکه مردم ما دیگر زیر بار هیچ اید ئولوژی نروند وهیچ علامت و نشانی را برای صرف پیروزی ً یک رهبر ً بدوش نکشند .
تمام این مطالب را مطمئنأ همه ی ما در ذهنمان با رها تکرار کرده ایم و اگر تا به امروز بسیاری از ما چیزی نگفته اند ، تنها برای سر خورده نکردن مردم بوده است تا آنها از ادامه جنبش باز نایستند. اما بهتر است که دست از این تعارف ها برداریم و اینبار با کارت های روباز بازی کنیم . حرف دلمان را بزنیم . حتی اگر این بذر دویست سال دیگر بروید اما حداقل بدرستی رشد خواهد کرد . من نخواهم بود . اما اراده ایرانی این دیار لگد مال شده را از زیر هرچه سنت و فرهنگ کشنده است بیرون خواهد کشید .
نوشته : عنکبوت گویا
این مطلب در تاریخ 28 آبان ماه سال 1388 دربخش مقالات و نظرات ِ گویا نیوز چاپ شده است.
شهدخت جوان ـ کتاب مرگ بر حجاب *

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر